گفت وگو با زوجی که با خودروی پراید، فرهنگ کتاب و کتاب-خوانی را گسترش می دهند.
علی اعظم یار محمدی : بعضی وقت ها، در کلان شهرهای بزرگ چیزهایی می بینیم که به قول ضرب المثل های قدیمی، "سر آدم سوت می کشد!" در یکی از همین روزهای گرم تابستانی، در مسیر تجریش- سیدخندان، سوار یک دستگاه پراید شدیم که عجیب و متفاوت بود. راننده در حال رانندگی و همسر ایشان هم در حال خواندن کتاب، آن هم با صدای بلند بود. از چنجر و ساب خبری نبود؛ اما دستگاه تصویری جلوی ماشین، فیلم های کوتاه پخش می کرد. فضای داخلی این پراید مشکی رنگ با 30 جلد کتاب تزئین شده بود. کتاب فروشی سیار آن ها، نه بوی دود سیگار و بنزین ناقص سوخته می داد نه جای چانه زنی بر سر کرایه بود. در این ماشین به مردم دانایی فروخته می شد. مهدی یزدانی و سروناز هرانر، زوجی هستند که با عشق، علاقه و هدف-مندی، دست به کار ابتکاری زده اند. در ماشین این زن و شوهر، کتاب ها از روی داشبورد، شیشه بغل و عقب ماشین بالا رفته اند تا به زبان بی زبانی به مردم بگویند «پراید هم می تواند کتاب-سرا باشد». در این فضا موسیقی ملایمی به گوش می رسد و راننده می گوید کتاب ها برای فروش است. برای شنیدن این گفت و گو با ما باشید.
*چه کار قشنگی؟جرقه ی این کار از چه زمانی در ذهن شما زده شد؟ جرقه های این کار از بچگی شکل گرفت، البته نه دقیقاً به همین شکل فعلی. *ناشر یا کتاب فروش هم هستید؟ خیر. بنده 10سال در فروشگاه های معتبر کتاب فروشی مشغول به کار بودم. *چه نامی را برکتاب سرای خودتان گذاشتید؟ شاید باور نکنید. همان طور که هر پدر، مادر و خانواده ای که پیش از تولد فرزند، به فکر انتخاب نام فرزنداش است، ما هم همین گونه بودیم. در نهایت، نام "کتابرانه" را انتخاب کردیم. *به طور رسمی، از چه زمانی این کار را شروع کردید؟ دو سال است که از آفرینش و تکمیل کتاب رانه گذشته است. سال-های پیش، تصمیم گرفتم تا برای کسب تجربه به کشورهای خارجی سفر کنم که نتیجه ی این سفرها این شد که از یک سال پیش به همراه همسرم ماشین پرایدمان را تبدیل به کتاب فروشی سیار کردیم تا با این کار، روح امید و خلاقیت را در جامعه بدمیم. *حالا چرا با پراید؟ ما به علت حمایت از کالاهای ایرانی، کم مصرف بودن و امکان پارک راحت آن و آلوده نکردن هوا، پراید را انتخاب کردیم. *آیا به پراید علاقه هم دارید؟ مگر می شود که بی احساس باشیم و به تولیدهای کارخانه های کشور خودمان بی تفاوت باشیم. با وجود این که شرایط برای خرید خودروهای دیگر هم وجود داشت؛ اما پراید را انتخاب کردیم. *از ابتدا هم کار را به همین شکل آغاز کردید؟ در آغاز این راه، کارگاه های کتاب خوانی و تحلیل کتاب در مهدکودک ها گذاشتیم که خیلی با استقبال روبه رو شد. یک سال پیش از فعالیت جدید، در مهدکودک های شهر با همسرم برای بچه ها کتاب می خواندیم و کارهای نقاشان بزرگ را برای شان با زبان کودکان تحلیل می کردیم. *آیا پس از آن بود که به فکر کتاب رانه افتادید؟ در قدم بعدی، ماشین پراید مان را تبدیل به محیط امن فرهنگی برای مسافران خسته تهران کردیم تا به همراه قطعه ای موسیقی آرامش بخش به مقصد برسند و این خاطره ی خوب موجب شود تا آن ها دوست همیشگی کتاب و موسیقی باقی بمانند. *اغلب کارتان را از چه ساعتی آغاز می کنید؟ من هر روز کارم را از ساعت 7 صبح با نظافت ماشین و مرتب کردن کتاب ها شروع می کنم و حدود ساعت 5 بعدازظهر هم به خانه برمی-گردم.
* همسرتان در این کتاب سرای سیار چه نقشی دارند؟ یک یا دو روز در هفته ، همسرم کتابی را انتخاب می کند و در مسیر برای مردم می خواند یا آن ها را با آثار هنری آشنا می-کند. این کار یکی از لذت های زندگی مشترک ماست که با عشق و علاقه با مردم تقسیم می کنیم. *سوابق خود و همسرتان؟ همسرم فوق لیسانس ادبیات انگلیسی، مدرس دانشگاه و مترجم هستند. من سال ها در کتاب فروشی های معتبر تهران کار کرده ام. *کمی در باره فرآیند فروش کتاب ها بگویید. به صورت اتفاقی مردم شهر را سوار کتاب رانه می کنیم. کتاب-رانه، فضایی پر از آرامش، موسیقی و گفتمان انسانی است و مردم با بهترین های بازار نشر آشنا می شوند. همچنین، امکان خرید آسان را برای شان میسر می کنیم؛ زیرا در فضای پرتنش شهری، مردم کمتر می توانند برای تجدید قوا و به دست آوردن آرامش، سری به کتاب فروشی ها بزنند. *معمولا چه نوع کتاب هایی را به مسافران توصیه می کنید؟ ما کتاب هایی را انتخاب می کنیم که رویکرد مثبت و امیدوارکننده به زندگی داشته باشند. *خانم هرانر از کارتان رضایت دارید؟ ما اطلاعات زیادی درباره کتاب داشتیم. برای همین به خودمان اجازه دادیم تا کاری بی نظیری را آغاز کنیم. * آقای یزدانی، به شما نمی گویند چرا دنبال یک کار مثلاً اسم و رسم دار نمی روید؟ این جمله واقعاً مثل خنجری بود که در بدن مان فرو می رفت. بعضی ها می گفتند این کاری که می کنید، آینده ندارد و وقتی هم برچسبی که به کسی یا کاری می خورد، واقعاً آزاردهنده می شود. *ماشین شما طراحی ویژه ای دارد. وقتی مردم سوار ماشین شما می شوند، چه واکنشی دارند؟ بعضی ها آن قدر غرق در افکارشان هستند که هیچ چیز را نمی-بینند. من اوایل فکر می کردم که این افراد آدم های بی اعتنایی هستند؛ اما سپس فهمیدم به علت درگیری های ذهنی چشم شان چیزی را نمی بیند و شاید پس از 5 تا 10 دقیقه تازه متوجه وجود کتاب در ماشین شوند. * تا به حال کسی نگفته که این چه کاری است که می کنید؟ جمع کنید و از این قبیل حرف ها؟ نه. این حرف ها تا به حال مطرح نشده، فقط مسأله مردم ما همان بحث علم و ثروت است؛ یعنی دسته ای علم دوست دارند و دسته ی مقابل معتقدند این چیزها به درد نمی خورد و این مسائل فقط آدم ها را از زندگی واقعی عقب می اندازد. *شما برای ایجاد بستری که بتواند ارتباط مثبتی با مسافر یا سرنشین برقرار کند، چه راه هایی را طی می کنید؟ سروناز هرانر: نخستین قدم، کار بر خود است تا بهتر راهنمای آدم هایی باشیم که سوار کتاب رانه ما می شوند. ما این کارها را می کنیم چون معتقدیم اگر مسافر سوار می کنیم، به خاطر هدف متعالی است. مهدی یزدانی: من همیشه سعی می کنم ظاهر مرتبی داشته باشم و هر روز ماشین را تمیز کنم، البته نشستن پشت فرمان، کارکردن و تمیز ماندن در هر شرایطی لازمه کار ماست. همیشه ادب را رعایت می-کنم تا مردم بدانند وقتی کسی کتاب خوانده و کتاب می فروشد، می تواند خیلی مودب و خوش رفتار باشد. متأهل بودن هم شرط اصلی این کار است؛ چون مردم به افراد متأهل بیشتر اعتماد می کنند. * عنوان کردن این موضوع که کتاب برای فروش دارید، سخت نیست؟ سروناز هرانر: گاهی اوقات من مهدی را به علت این جمله «این جا من کتاب هم می فروشم» تحسین می کنم. چون واقعاً خودم چنین اعتماد به نفسی ندارم و می دانم برای گفتن این جمله، خودش باید حال خیلی خوبی داشته باشد. مهدی یزدانی: بله، واقعاً فضا سنگین است. وقتی آدم ها داخل ماشین می نشینند، فضا خیلی سنگین می شود؛ البته این تصوری ذهنی است. به هر حال، وقتی آدم ها داخل ماشین می آیند، باید فضای سنگین را بشکنم و رابطه برقرار کنم. * چه مبنایی برای انتخاب پخش موسیقی کتاب رانه دارید؟ با یکی از دوستانم ساعت ها درباره موسیقی در این فضا صحبت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که همین موسیقی هایی را که در ایران اجازه انتشار می گیرند، پخش کنیم؛ چون بعضی موسیقی ها آن قدر زیبا هستد که حیف مان می آید که از آن ها بهره نبریم. البته قانع کردن همه سلیقه ها کار خیلی سختی است؛ اما به هرحال مبنای انتخاب ما زیبایی است؛ به ویزه موسیقی هایی که حس امید را زنده کند. *آیا هم کرایه و هم پول کتاب را از مسافر می گیری ؟ واقعاً با تخفیف هایی که گاهی به مردم می دهیم یا کتاب هایی که هرازگاهی به آن ها هدیه می کنیم، چیز زیادی برای مان نمی ماند. اصلاً دوست ندارم از کسانی که به عنوان مسافر سوار ماشین می-شوند، کرایه بگیرم. مدتی هم اعلام کردم هر کس کتاب بخرد، لازم نیست کرایه بدهد؛ اما بعد دیدم که چرخ کار نمی گردد. * همیشه کولر ماشین پرایدتان روشن است؟ کولر ماشین ما همیشه روشن است و خیلی مواقع افراد هم به علت روشن بودن کولر و هوای مطبوع در این گرمای شدید تشکر می-کنند. * اجرای این قبیل کارهای فرهنگی تان، بازخوردهای مثبتی هم از سوی مسوولان داشته است؟ از طرف مدیران سایپا، به ویژه جناب مهندس پوستین دوز، مدیریت محترم عامل، از کار فرهنگی ما تقدیر شد. به صراحت عرض کنم، از این موضوع که از دل خانواده صنعت، مسوولی با دیدگاه های فرهنگی، کار کوچک ما را دیده و به آن توجه کرده است، خوشحالم. تا به حال سه فیلم از کار ما تهیه شده که یکی از آن-ها در تلویزیون پخش شده و یکی دیگرش در انتظار پخش است. یک فیلم هم برای جشنواره فیلم شهر ساخته شد که در میان آن همه فیلم جایزه ویژه جشنواره را گرفت. *نکته ای پایانی با اشاره به صحبت های آغازی تان. گفتید که با راه انداختن این کار به رویاهایم رسیده ام. واقعاً نقطه پایانی رویاهای تان چیست؟ مهدی یزدانی: من دوست دارم تا با دیدگاه های کارآفرینی، این کار را به صورت مرتب و منظم و در قالب صنفی دنبال کنم. علاقه ی قلبی من این است که با بهره گیری از جوان های لایق و علاقه-مند، این کار و فعالیت فرهنگی را به صورت گسترده و شبکه ای ادامه دهیم. به امید آن روز که در هر گوشه و کنار شهر، یک پراید کتاب رانه فعالیت کند. سروناز هرانر: دوست دارم رفتار ما آدم ها روز به روز متعالی-تر شود و در رابطه انسانی، تبادل افکار و خلق کردن غرق شویم؛ چون اگر انرژی مثبت به دنیا بدهیم، بالاخره روزی در جایی این انرژی به ما برمی گردد.
منبع : http://www.saipaonline.com/view-7957.html |